چگونه مشاوره بگیرم؟
1- انتخاب مشاور
2- نوبت دهی
3- پرداخت ویزیت
4- ارتباط با مشاور
برای استفاده از این بخش بایستی عضو سایت شوید یا اگر عضو هستید وارد حساب کاربری خود شوید.
ورود /ثبت نام
×
مشاوران 724
مارک مشاوران 724
شما اینجا هستید:
برای ثبت سوال بایستی وارد حساب کاربری خود شوید
بخش پرسش کاربر و پاسخ مشاور

مشاوره انلاین

کاربر گرامی برای استفاده از بخش پرسش و پاسخ سایت بایستی وارد حساب کاربری خود شده باشید. در صورتی که ثبت نام نکرده اید. میتوانید از طریق ثبت نام کاربر در بالای سایت اقدام کنید. سوال خود را در فرم سمت راست مطرح کرده و ثبت نمایید سپس مشاوران انلاین به سوال شما پاسخ می دهند و در لیست زیر میتوانید پاسخ سوال خود را مشاهده کنید.

سلام، بنده میخواستم از مشاوره تصویری رواندرمانی استفاده کنم، ولی نمیدونم تاثیر مشاوره تصویری همانند مشاوره حضوری هستش یا باید حتما مشاوره حضوری برم ممنون میشم راهنمایی کنید.

پاسخ مشاور:

با سلام، کاربر گرامی توجه داشته باشید که مشاوره انلاین غیرحضوری با مشاوره حضوری دارای مزایا و معایبی هستند که با توجه به شرایط خود میتوانید انتخاب کنید که کدام یک برای شما بهتر است. پیشنهاد میکنم مقاله زیر را مطالعه کنید و پاسخ خود را کامل دریافت خواهید کرد: مشاوره آنلاین

سلام بنده همیشه با زمان کاری در هر شغلی مشکل داشتم. یعنی وقتی میخام جایی استخدام بشم و شروع به کار کنم میرم میبینم اگهی زدند که تایم کاری از 8 صبح تا 10 شب با حقوق ماهیانه 2 و نیم میلیون تومان خب توی این گرونی که دلار شده 25 هزار تومن و قیمت ماشین روز به روز افزایش پیدا میکنه من اگر بخوام صبح تا 10 شب رو صرف کار کنم و از اونور خسته وکوفته برم خونه بخابم و هیچ تایم ازادی نداشته باشم مسلما این اسمش زندگی نیست. اگرم همین ماهی 2و نیم میلیون تومن رو پس اندازم بکنم سالی 20 میلیون نهایتش بشه پس انداز کرد که اگر تورم رو حساب نکنی میشه دو تا از چرخ های یک پراید رو خرید. واقعا افسردگی گرفتم از این قضیه و نمیدونم چجوری کار کنم که هم بشه زندگی کرد و هم کار آینده داری داشت. از مشاوران عزیز درخواست راهنمایی دارم. ممنون میشم پاسخگوی بنده باشید. سپاس

پاسخ مشاور:

پیشرفت قدم به قدم صورت می گیرد.شرایط شما قابل درک است.اماهمه افرادی که به پیشرفت مالی دست پیدا کرده اند از قدم اول شروع کرده اند.هدف گذاری مالی کنید و شروع کنید.

روش مناسب ترک سیگار چیست من خیلی وقته روزی یک پاکت سیگار میکشم و میخوام این سیگار کشیدن رو ترک کنم سنم 22 سال هستش و هر کاری میکنم نمیتونم ترکش کنم بعضی وقتا چند روز نمیکشم سر درد میگیرم و بعد میرم سراغش، از هر روشی وارد میشم کم میارم. یه روز خواستم دونه دونه کمترش کنم باز نتونستم اراده قوی میخواد ولی من نمیتونم واقعا نمیتونم اگر میشه راه حلی در اختیار بنده قرار دهید ممنونم.

پاسخ مشاور:

با سلام توجه داشته باشید بسیاری از ستارگان بزرگ همانند شما روزی گرفتار همچین موضوعی بوده اند و ترک کرده اند. شما میتوانید با عزم جدی بر این موضوع غلبه کنید. پیشنهاد بنده گرفتن وقت مشاوره اعتیاد با یکی از متخصصان سایت می باشد.

سلام بنده یک سالی است ازدواج کرده ام و با اوایل زندگی با همسرم زندگی خیلی خوبی داشته ام و خونه ما از خونه مادرشوهرم دورتر بود تا اینکه چند ماهی است در نزدیکی خونه مادرشوهرم زندگی میکنیم و مادرشوهرم خیلی اذیت میکند. مثلا با اینکه فاصله ما 50 متر هم نمیشود به صورت مهمان ناخونده میاد و 3-4 روزی در خونه ما مستقر میشه و از این جهت خیلی اذیت میشم من راضی هستم بیاد ولی در صورتی که خودم دعوت کنم یا اگر خودش میاد هم 3-4 روز خونمونه نمونه! از راه دوری نبومده که بخواد 4 روز خونمون بمون نمیدونم چیکار کنم و هر وقت با همسرم بحثش رو میکنم دعوامون میشه. لطفا مشاوران عزیز راهنمایی کنید. ممنون

پاسخ مشاور:

با سلام. لطفا در مورد حریم شخصی و حفظ مرزهای درون خانوادگی برای همسرتون توضیح دهید و یا اینکه به همراه هم در یک جلسه مشاوره شرکت کنید و از مشاور بخواهید در مورد اهمیت وجود مرزها و ساختارهای سلسله مراتبی در خانواده توضیحاتی به ایشون ارائه دهند تا این که آگاهی لازم را بدست بیاورند.

سلام من میخوام برای کنکور 1400 برنامه ریزی درسی داشته باشم. البته برنامه ریزی داشتم ولی تا حالا با مشاور درسی مشورت نکردم و سابقه مشاوره تحصیلی نداشتم. ایا دیر نیست برای مشاوره درسی گرفتن؟

پاسخ مشاور:

سلام با برنامه ریزی ارسال اطلاعات از حافظه کوتاه مدت به حافظه بلند مدت میتوانید بر این موضوع غلبه کنید. پیشنهاد میکنم به مشاوره درسی البته از نوع مشاوره تصویری تحصیلی بپردازید.

با سلام و ادب و احترام مردیهستم50 ساله بنا که8ماه بخاطر افسردگی کا ر نکردم ونیز دختر جوانی دارم که به مشکلات می افزاید لذا در صورت امکان لطفامشاور خانم مرتبط با جوانان و پی گیر موضوع وهمچنین رایگان از طریق واتساپ نوبت دهید ممنون میشم

پاسخ مشاور:

سلام .بفرمایید در خدمتم

به یخورده انگیزه برای درس خوندن و امتحان فردام نیاز دارم ک اصلا انگیزه ی درس خوندن به سختی در من ایجاد می شود

پاسخ مشاور:

با سلام مساله انگیزه یکی از مباحث مهمی است که نیاز به بررسی بیشتر علل ایجاد بی انگیزگی دارد. شما فعلا به این مساله فکر کنید که زندگی پر از چالش و تنش است و قرار نیست که بعد از این امتحان دیگر شما با چالشی مواجه نشوید و باید سعی کنید از همین لحظه خود را برای چالش های زندگی خودتان آماده کنید. و در حال باشید و چالش فردا را یکی از آن چالش ها بدانید. قطعاً شما که الان احساس می کنید هیچ توانایی برای خواندن و امتحان فردا ندارید فقط روی نقاط منفی خود تمرکز کرده اید و هر انسان نقاط منفی و مثبت زیادی دارد و یکی از مسائلی که در این زمینه به شما کمک می کند پیدا کردن نقاط قوت خود و تلاش برای تمرکز بر روی آنها در خودتان می باشد.

فقط دوست دارم اهنگ گوش بدم و قدم بزنم و حتی برقصم از این شرایط خسته ام

پاسخ مشاور:

سلام دوست عزیز .مشکلی در زندگی دارین؟

سلام چطور به یک مرد ارامش بدهیم ؟ مردی که دلش از همسرش شکسته و اعتماد ندارد چگونه اعتماد از دست رفته را بدست بیاوریم

پاسخ مشاور:

سلام، این سوال خیلی کلی هست و لازمه در بافت رابطه بهش پرداخته بشه، با این وجود نکته اینه که وقتی میپرسید چطور به یک مرد آرامش بدم، یک معنای تلویحی درش نهفته: من باید تلاش بکنم کسی که همسرم میخواد بشم، نه کسی که واقعا هستم! خب این نشان دهندهٔ آسیبی عمیق هست که چرا من در یک رابطه خودم رو نادیده میگیرم و باید اونی بشم که طرف مقابل ازش خوشش بیاد... بخش دوم سوال هم بسیار مبهم هست ولیپاسخش بسیار به طرف مقابل بستگی داره، توصیه میشه در این موارد حتما در مورد مشکل با همسر ، خیلی شفاف صحبت بشه و نظرش رو جویا شد...

سلام من شوهرم خیلی بدبین وشکاک من ۱۵ سال ازدواج کردم اطرافیانم بهم میگفت بهه مرورزمان خوب میشه ولی متاسفانه بدترشدمن الان دوفرزنددارم دختر۱۳ ساله پسر۶ ساله اونا هم وقتی میبینن من افسرده حالم افسرده شدن اصلا شوهرم نه ازنظرمالی نه عاطفی نه جنسی نه محبتی منوتامین نمیکنه من چون کسی رونداشتم ازم حمایت کنه توی این زندگی هستم نمی‌دونم بایدچیکارکنم خودم الان افسردگی دارم

پاسخ مشاور:

سلام .عزیزم شما باید با یک مشاور در ارتباط باشید و در این باره بیشتر صحبت کنید ،ممکن است الان افسردگی خفیف داشته باشید و به مرور بدتر بشه .

سلام خسته نباشید من شاغلم وخیلی وقت کم میارم میخواستم در خصوص مدیریت زمان واستفاده صحیح از وقتم مشاوره بگیرم لطفا راهنماییم کنید که باچه مشاوری در ارتباط باشم ممنونم

پاسخ مشاور:

سلام، اگر منظورتون این هست که در محل کار وقت کم میارین اولین سوالی که مطرح میشه اینه: آیا شما متناسب با توانایی‌هاتون مسؤلیت پذیرفتین یا بیش از ظرفیت خودتون، اگر بیشتر از ظرفیت شما ست لازمه دقیق بررسی بشه که چی میشه که در شما تمایل برای پذیرفتن بار کاری زیاد بوجود میاد؟ ناتوانی در نه گفتن به همکاران، تمایل به دیده شدن، پرداختن بیش از حد به جزییات امور و جا ماندن از کار اصلی، و خیلی چیزهای دیگه(لازمه با مثال بررسی بشه) پیشنهاد من اینه که با یک رواندرمانگر پویشی یا یک روانکاو مشکل رو بررسی کنین تا بعد از سنجیدن تمام ابعاد مشکل رکمک تخصصی بکنند. موفق باشید

سلام وقت تون بخیر در کدوم قسمت می تونم .مقاله ی خودم رو تایپ کنم؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقتتون بخیر من 25 سالمه و حدود ده ماهه که با پسری دوست هستم و ایشون 23 سالشونه و مدتی هست که ایشون مسئله ازدواج رو مطرح کردند ولی من مخالفم بخاطر شرایط خونواده هامون چون من بچه طلاق هستم و طلاق پدر و مادرم نقطه ضعف بزرگیه برای من و بنظرم خونوادش ن این موضوع رو قبول نمی‌کنند و من با پدرم که اخلاق تندی دارند زندگی میکنم و ایشون خونواده نسبتا مذهبی دارند که همگی پوششون چادر هست البته هیچوقت از من نخواستند پوششم رو تغییر بدم و میگن این مسائل قابل حل هست و مهم نیست من از برخورد خونواده هامون با توجه به اخلاق پدرم میترسم و اینکه ایشون چندماهه لب مرز درحال خدمت هستند و دور بودنشون برام سخته و مدام لجبازی و قهر میکنم و میدونم این رفتارام ایشونو دلسرد و ناراحت میکنه و میدونم که خیلی از قهر کردن من اذیت میشن من به ایشون گفتم ازدواج بمونه برای بعد از پایان سربازی و مشخص شدن آینده و کار ایشون ولی نمیدونم موندن تو رابطه درسته یا نه همیشه با بدرفتاری هام کنار اومده و حمایتم کرده تو همه موارد، وقتی باهاش لج میکنم و ناراحتش میکنم خودم بیشتر از اون عصبی و کلافه میشم ولی نمیتونم آروم بمونم چند شب پیش که بازهم قهر کردم باهاشون ازم خواستن که فکرامو کنم که میخوام تو رابطه بمونم یا نه و اگر قراره بمونم بهم کمک کنیم برای پایداری و پیشرفت رابطمون و پیشنهاد دادند که از مشاور کمک بگیرم نمیدونم باید چیکار کنم لطفا کمکم کنید موندن تو رابطه درسته یا نه؟!

پاسخ مشاور:

سلام عزیزم این موضوعی هست که بیشتر باید درباره اش صحبت بشه و الان در یک کلام که در رابطه بمونید یا نمونید خلاصه‌ نمی‌شه.

من متاهلم یه بچه۳ماه دارم وشیر خودمو میدم دیروز به دخترم شیرمیدادم مادرشوهرم برگشت گفت بزی دیگه من ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم ولی به شوهرم گفتم شوهرم گفت شوخی کرد باهات بعد اصطلاحه میگن من بدتر ناراحت شدم ودعوا کردیم ومنو مقصر دونست وحقو ندادبه من چرا همسرم اینجوری میکنه؟؟

پاسخ مشاور:

سلام، این سوال نشان‌دهندهٔ یک الگوی ناکارآمد در شما در مواجهه با خشم‌تون هست: وقتی مادرشوهرتون بهتون توهین کرد شما از دستش ناراحت و عصبانی شدین اما سکوت کردین؛ اینجا خشم اومد تا مرزهای بین شما و مادرشوهرتون رو مشخص کنه و شما بهش بگین که حق نداره با شما توهین‌آمیز رفتار کنه اما شما در عوض سکوت کردین، عصبانیتتونو درون خودتون سرکوب کردین و مادرشوهرتون هم اینجا متوجه نشد که حد ود شما کجاست! شما از دست مادرشوهرتون عصبانی بودین اما با شوهرتون حرف زدین( یه جور نادیده گرفتن خودتون هست) و وقتی اون هم شما رو جدی نگرفت، خشم از مادرش باعث دعوا بین شما شد و رابطه شما رو خراب کرد. این یک الگوی شایع در شما هست: عصبانیت شما از یک نفر بهش نشون داده نمیشه و جای دیگه بروز پیدا میکنه، اینطوری روابط دیگهٔ شما هم بهم میریزه و حالتون خراب میشه. پیشنهاد میکنم حتی‌الامکان با یک رواندرمانگر پویشی یا روانکاو چند جلسه داشته باشین...

سلام .‌ من سوالم اینکه چرا ی پسر با اینکه باهاتون خوبه .باهم نیستیم فقط حرف میزنیم ی دفعه تغییرمیکنه.

پاسخ مشاور:

به هزاران دلیل:-) لطفا با مثال توضیح بدین منظورتون رو...

سلام من از همسرم جدا شدم حدود ۲ سال تنها زندگی میکنم الان با همسر قبلی یکی از نزدیکانم اشنا شدم که اونم جدا شده خواستم سوال کنم اگه من با ایشون ازدواج کنم و خانوادم متوجه بشن ایا توی زندگی من تاثیر بدی داره اصلا این ازدواج درسته؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام من از همسرم جدا شدم حدود ۲ سال تنها زندگی میکنم الان با همسر قبلی یکی از نزدیکانم اشنا شدم که اونم جدا شده خواستم سوال کنم اگه من با ایشون ازدواج کنم و خانوادم متوجه بشن ایا توی زندگی من تاثیر بدی داره اصلا این ازدواج درسته؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

من ۹ سالگی بچه طلاق شدم و همراه پدرمون زتدگی کردیم_۱۵سالگی ازدواج کردم و هنوزم جدا نشدم ۴ ساله در پی طلاق هستم_این ۳ سال اخیر مادرمو پیداکردم رفتم پیشش بعد۳سال حدود ۱سال میشه منو ازخونه بیرون کرد جایی نداشتم اومدم خونه خواهرم من واقعاحالم بده خانوم دکتر خواهرم۲تابچه داره خیلی بی ادب و گستاخ هستن بهم بی احترامی میکنن و هیچ ی پدرومادرشون بهشوک نمیگن تقریبا۲ساله عاشق یکی شدم اونقدر قشاررومه تموم عصبانیت ها و همه چیزو رو اون خالی میکنم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

من و شوهرم پنج ساله ازدواج کردیم و از سال پیش یک روز متوجه شدم که سیگار کشیده ازش پرسیدم وصادقانه گفت که اره کشیدم ومن خیلی ناراحت شدم و بحث کردم در اخر به این نتیجه رسیدیم که گفت من ممکنه سالی در حد 5یا 6بار بکشم اونم تفننی و منم قبول کردم و گفتم به شرطی که هربار منو درجریان بذاری و اونم قبول کرد و چندباری رو بهم اطلاع داد اما دیروز یکی از کسایی که تو محل کارش هست بهم گفت که من متوجه شدم که شوهرت هرروز سیگار میکشه منم با شوهرم صحبت کردم و یه جوری بحث کشوندم به اون سمت و گفتم احساس میکنم سیگار کشیدنت از چند باری که به من گفتی بیشتر شده ولی انکار کرد و گفت من هرموقع بوده بهت گفتم، حالا موندم چیکار کنم حرف خودشو قبول کنم یا همکارش؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

من و شوهرم پنج ساله ازدواج کردیم و از سال پیش یک روز متوجه شدم که سیگار کشیده ازش پرسیدم وصادقانه گفت که اره کشیدم ومن خیلی ناراحت شدم و بحث کردم در اخر به این نتیجه رسیدیم که گفت من ممکنه سالی در حد 5یا 6بار بکشم اونم تفننی و منم قبول کردم و گفتم به شرطی که هربار منو درجریان بذاری و اونم قبول کرد و چندباری رو بهم اطلاع داد اما دیروز یکی از کسایی که تو محل کارش هست بهم گفت که من متوجه شدم که شوهرت هرروز سیگار میکشه منم با شوهرم صحبت کردم و یه جوری بحث کشوندم به اون سمت و گفتم احساس میکنم سیگار کشیدنت از چند باری که به من گفتی بیشتر شده ولی انکار کرد و گفت من هرموقع بوده بهت گفتم، حالا موندم چیکار کنم حرف خودشو قبول کنم یا همکارش؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

من و شوهرم پنج ساله ازدواج کردیم و از سال پیش یک روز متوجه شدم که سیگار کشیده ازش پرسیدم وصادقانه گفت که اره کشیدم ومن خیلی ناراحت شدم و بحث کردم در اخر به این نتیجه رسیدیم که گفت من ممکنه سالی در حد 5یا 6بار بکشم اونم تفننی و منم قبول کردم و گفتم به شرطی که هربار منو درجریان بذاری و اونم قبول کرد و چندباری رو بهم اطلاع داد اما دیروز یکی از کسایی که تو محل کارش هست بهم گفت که من متوجه شدم که شوهرت هرروز سیگار میکشه منم با شوهرم صحبت کردم و یه جوری بحث کشوندم به اون سمت و گفتم احساس میکنم سیگار کشیدنت از چند باری که به من گفتی بیشتر شده ولی انکار کرد و گفت من هرموقع بوده بهت گفتم، حالا موندم چیکار کنم حرف خودشو قبول کنم یا همکارش؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام خوبيد

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقتتون بخیر .. خواهش میکنم راهنماییم کنید .. من ۲۶ سالمه حدود پنج ساله با یک نفر اشنا شدم و در واقع دوست بودیم و گروهی بود تو تلگرام ک اونجا اشنا شده بودیم باهم همگی حرف میزدیم میخندیدیم و واقعا با ادب بود و شخصیت خوبی داشت رفته رفته من ب ایشون علاقه مند شدم ولی ب دلایل خانوادگی شرایط نامساعدم نتونسم بگم اونم حس میکردم ب من حسی داره ولی ن من جلو میرفتم ن‌میزاشتم اون جلو بیاد تا اینکه موقع رفتن ب خدمت بحثمون شد و بلاخره فهمید دوسش دارم ولی من به قول خودش و بازم از ترس شرایطم پسش زدم ما قهر بودیم تا بعد خدمتش ک باز اروم اروم‌ارتباطمون شکل گرف البته هر ازگاهی پیامی حال و احوال .. بعد امسال از فروردین نمیدونم چیشد ارتباط ما نزدیک تر سد صمیمی تر .. ولی باز من گند زدم و دعوا شد و اینبار عصبانی و شد و کلی حرفا زد ک تو طلم کردی ب خودت ب من اگه پسم نمیزدی الان‌خوشبخت بودیم ک من اینبار صریحانه گفتم نمیتونم فراموشش کنم من هر ساعت رو با اون تصور کرده بودمو رویا ساخته بودم و فکر میکروم اونم مث منه ولی اینبار گف نه دیر اومدی بعد کلی خواهش و التماس گف تو حقت نیس با من باشی لیاقتش ندارم گفتم چرا بزور فمیدم تو تایم قطع ارتباطمون با یکی دوس شده که اونموقع هم‌از لحاظ روحی تو فشار شدید بوده پدرش مریض بوده بعد این طرف مهر و محبتی ک من باید نشونش میدادم و ندادم رو نثارش کرده و انگار از حالش سواستفاده کرده و نزدیک و نزدیک تر شده تا ک فهمیدم باهم رابطه برقرار کردن

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

بزارین از اول همه چیو بگم تا بهتر متوجه بشین و راهنماییم کنین من و پسر خالم هر دو وقتی ۱۸ سالمون بود و من ترم ۱ دانشگاه بودم با هم ارتباط تلفنی داشتیم،و البته گاهی اوقات به دیدنم میومد،این رابطه ۵ سال طول کشید و در اخر من چون خواستگارامو رد میکردم گفتم یا تکلیف روشن یا بیا جلو یا برو کلا،که دیدم یهو پدرش با پدرم صحبت کرد و اومدن خواستگاری!تا این جاش همه چی اوکی بود و اینم بگم من واقعا عاشقش بودم و هستم،اونم همینطور،اما همین عاشقی و کور و کر بودنم باعث شد خیلی احساسی تصمیم بگیرم،و چشمام به روی همه چی بستم،خدمت نرفته بود،کار درستی نداشت،خونخ نداشت،عملا هیچی نداشت،از بچگی کنتر پدرش کشاورزی کرده بود همونم به عنوان شغل انتخاب کرد البته لیسانس هم برق داره،من با اینکه ۲۲ سالم بود اما واقعا هیچی نمیفهمیدم،حتی تو دوران عقد هیچی بهش سخت نگرفتم،نه از کاراش خبر داشتم،نه از برنامه هاش،نه از اینکه پولشو چیکار میکنه، حماقت حماقت حماقت بعد یک سال و نیم به اصرار خودم عروسی گرفتیم چون میدیدم اصلا فکرش نیس،بازم حماقت،از همون لحظه اول هر چز سرمایه داشت وارد کارش کرد و زمین اجاره کرد،اما به شدت ورشکست شد ،وضعمون افتضاح بود اما من کنارش بودم،هر چی طلا بود فروختیم،فقط حلقه ها نگه داشتیم اما بعد یه مدت به طرز عجیبی حلقه ها گم شدن و دیگه پیدا نشدن و من همیشه تو شک بودم که خودش برداشته،الان سه ساله عروسی کردیم،هر دو وارد ۲۸ سالگی شدیم.حالامشکلات اصلی من چیه؟؟؟؟ توی همون دوران دوستی یه روز یه پیامک اومد که میلاد داری میری از فلان جا برامون مشروب بیار منم گفتم هه جه جالب اشتباه پیامک داده و اتفاقی اسمش شبیه شوهرمه بعد از یه مدت دیدم گاهی حتی زنگ میزنه با میلاد کار داره و شک کردم گفتم نکنه شمارمو کسی از گوشیش برداشته داره اذیت میکنه،و جالب اینه گاهی پیام میداد و میگفت میلاد خیلی عوضیه اما وقتی به خودش گفتم، گفت یکی از دوستام بوده که بحثش شده باهام و داره اینجوری میکنه و این جریان گذشت و البته زودباوری و سادگی من هم بی تقصیر نبود باز تو یه مدت بعد خود شوهرم اشتباه پیامک داد که ممد چقدر مشروب میخوای برات بگیرم اینم بگم اون موقع جفتمون گوشیمون نوکیا ساده بود و پیش میومد این اشتباها وقتی بهش گفتم بازم ماست مالی کرد اینا گذشت یه روز که با دوستش و دوست دخترش رفتیم بیرون دوستش سر اذیت کردنش عکسشو با قلیون به دست نشونم داد و فکر نمیکرد که من متنفرم و جالب بود تازه قلیون هم تو ماشین همراهش بود،و وقتی واکنش منو دید شکستش و قول داد وه نمیره طرفش ایتا گذشت و دانشگاه تموم شد و ما عقد کردیم دیدم تو بعضی دورهمیا میره قلیون میکشه باز هم با زبون بازی قول داد که نمیره طرفش که البته واقعا هم اعتمادم جلب کرد پرونده قلیون بسته شد اما پرونده بعدی بازشد عروسیمون نزدیک بود بابای دوستش بهش یه بطری بزرگ مشروب داد جلو خودم گفت تو عروسیت لازم میشه و واکنش تندی بعدش نشون دادم و همه رو تو فاضلاب دسشویی خالی کردم،عروسی کردیم اما عر از گاهی حس میکردم دهنش بو میده،من فقط همون یه بار نشروب دیده بودم و بوش تقریبا یادم مونده بود اما همیشه شک داشتم،البته خیلی نه شاید سالی دو سه بار میدیدم اینجوری بو میده تا همین عید امسال کع یه شب اومد خونه دیدم وهنش بو میده و به روش آوردم و گریه و زاری قشم خورد حتی دست روی قران گذاشت که دیگه نمیره طرفش،و اعتراف کرد ۸ ساله گاهی میخورده و من واقعا با تموم وجودم شکستم و نتیجه اعتماد و سادگی رو دیدم اما بهش گفتم آخرین فرصتی هست که میدم و اگر چیز ببینم ازش پا روی دلم میذارم و میرم همه چی داشت باز خوب میشد،اوضاع مالیمون داشت روبراه میشد ،رابطمون داشت عالی میشد،قلقش دستم اومده بود،هوامو خیلی داشت و من داشتم کم کم به ابن باور میرسیدم که خوشبختم،پول و مادیات ذره ای برام مهم نبود تا همین دیروز که وقتی با خاله مشترکمون رفتیم دکتر اون تو ماشین بود ما رفتیم مطب اما وسطش خسته شدم گفتم برم تو ماشین پیش شوهرم تا نوبت خالم بشه وقتی اوموم دیدم چند متر اونطرف تر که تو دید نباشه وایساده و یه حالتی مثل سیگار دستشه وایساده جوری که منو نبینه و نخواد کتمان کنه رفتم جلو و در حین کشیدن نگاهش با نگاهم قفل شد دیگه حرفی برای گفتن نبود،هیچی نگفتم،حتی یه کلمه ولی زانوهام سست شده بود،برای چندمین بار شکستم و نتیجه اعتمادمو دیدم،از دیروز حتی یه کلمه باهاش حرف نزدم و نگاهش نکردم و غذا هم نخوردم چون حالت تهوع عجیبی گرفتم و بیشترین چیزی که رو اعصابمه حتی نیومده توضیح بده و یا حرفی بزنه من حالا موندم تو دو راهی!!! گفتم اگه چیزی ازش ببینم میرم الان نمیدونم برم یا نه؟ اگه نرم حرفم دو تا میشه ،اگه برم میترسم پشیمون بشم و اینکه خانواده هم پشتم نیستن عملا تنهام. واقعا آرزوهام به باد رفته با اینکه عاشقش هستم اما اون چیزی نیست که من به عنوان شوهر تصور میکردم دوست داشتم شوهرم نماز خون باشه و فرهنگی باشه اما حتی اداب معاشرت هم بلد نیس تو جمع همه رو مسخره میکنه،همیشه دیر میکنه،بی نظمه و باز حماقت بعدی این بود چون من مشکل تنبلی تخمدان داشتم از همون ابتدای عروسی جلوگیری نداشتم و البته انگار خواست خدا بوده که تا الان باردار نشدم .و خوشحالم از این بابت حالا شما میشه راهنماییم کنین من واقعا گیج و خسته شدم هر روز یه چیزی ازش رو میشه میترسم فردا ببینم خیانت کرده یا اعتیاد داره البته یادم رفت بگم زمانی که اومد خاستگاری همه تعریفش میداد کل شهرمون که پسر خوب و کاری هست تو رو خدا اگه میشه بگین چیکار کنم ببخشید که خیلی خیلی طولانی شد اما حس کردم اگه نگم ممکنه اشتباه متوجه بشین سپاس فراوان

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

بزارین از اول همه چیو بگم تا بهتر متوجه بشین و راهنماییم کنین من و پسر خالم هر دو وقتی ۱۸ سالمون بود و من ترم ۱ دانشگاه بودم با هم ارتباط تلفنی داشتیم،و البته گاهی اوقات به دیدنم میومد،این رابطه ۵ سال طول کشید و در اخر من چون خواستگارامو رد میکردم گفتم یا تکلیف روشن یا بیا جلو یا برو کلا،که دیدم یهو پدرش با پدرم صحبت کرد و اومدن خواستگاری!تا این جاش همه چی اوکی بود و اینم بگم من واقعا عاشقش بودم و هستم،اونم همینطور،اما همین عاشقی و کور و کر بودنم باعث شد خیلی احساسی تصمیم بگیرم،و چشمام به روی همه چی بستم،خدمت نرفته بود،کار درستی نداشت،خونخ نداشت،عملا هیچی نداشت،از بچگی کنتر پدرش کشاورزی کرده بود همونم به عنوان شغل انتخاب کرد البته لیسانس هم برق داره،من با اینکه ۲۲ سالم بود اما واقعا هیچی نمیفهمیدم،حتی تو دوران عقد هیچی بهش سخت نگرفتم،نه از کاراش خبر داشتم،نه از برنامه هاش،نه از اینکه پولشو چیکار میکنه، حماقت حماقت حماقت بعد یک سال و نیم به اصرار خودم عروسی گرفتیم چون میدیدم اصلا فکرش نیس،بازم حماقت،از همون لحظه اول هر چز سرمایه داشت وارد کارش کرد و زمین اجاره کرد،اما به شدت ورشکست شد ،وضعمون افتضاح بود اما من کنارش بودم،هر چی طلا بود فروختیم،فقط حلقه ها نگه داشتیم اما بعد یه مدت به طرز عجیبی حلقه ها گم شدن و دیگه پیدا نشدن و من همیشه تو شک بودم که خودش برداشته،الان سه ساله عروسی کردیم،هر دو وارد ۲۸ سالگی شدیم.حالامشکلات اصلی من چیه؟؟؟؟ توی همون دوران دوستی یه روز یه پیامک اومد که میلاد داری میری از فلان جا برامون مشروب بیار منم گفتم هه جه جالب اشتباه پیامک داده و اتفاقی اسمش شبیه شوهرمه بعد از یه مدت دیدم گاهی حتی زنگ میزنه با میلاد کار داره و شک کردم گفتم نکنه شمارمو کسی از گوشیش برداشته داره اذیت میکنه،و جالب اینه گاهی پیام میداد و میگفت میلاد خیلی عوضیه اما وقتی به خودش گفتم، گفت یکی از دوستام بوده که بحثش شده باهام و داره اینجوری میکنه و این جریان گذشت و البته زودباوری و سادگی من هم بی تقصیر نبود باز تو یه مدت بعد خود شوهرم اشتباه پیامک داد که ممد چقدر مشروب میخوای برات بگیرم اینم بگم اون موقع جفتمون گوشیمون نوکیا ساده بود و پیش میومد این اشتباها وقتی بهش گفتم بازم ماست مالی کرد اینا گذشت یه روز که با دوستش و دوست دخترش رفتیم بیرون دوستش سر اذیت کردنش عکسشو با قلیون به دست نشونم داد و فکر نمیکرد که من متنفرم و جالب بود تازه قلیون هم تو ماشین همراهش بود،و وقتی واکنش منو دید شکستش و قول داد وه نمیره طرفش ایتا گذشت و دانشگاه تموم شد و ما عقد کردیم دیدم تو بعضی دورهمیا میره قلیون میکشه باز هم با زبون بازی قول داد که نمیره طرفش که البته واقعا هم اعتمادم جلب کرد پرونده قلیون بسته شد اما پرونده بعدی بازشد عروسیمون نزدیک بود بابای دوستش بهش یه بطری بزرگ مشروب داد جلو خودم گفت تو عروسیت لازم میشه و واکنش تندی بعدش نشون دادم و همه رو تو فاضلاب دسشویی خالی کردم،عروسی کردیم اما عر از گاهی حس میکردم دهنش بو میده،من فقط همون یه بار نشروب دیده بودم و بوش تقریبا یادم مونده بود اما همیشه شک داشتم،البته خیلی نه شاید سالی دو سه بار میدیدم اینجوری بو میده تا همین عید امسال کع یه شب اومد خونه دیدم وهنش بو میده و به روش آوردم و گریه و زاری قشم خورد حتی دست روی قران گذاشت که دیگه نمیره طرفش،و اعتراف کرد ۸ ساله گاهی میخورده و من واقعا با تموم وجودم شکستم و نتیجه اعتماد و سادگی رو دیدم اما بهش گفتم آخرین فرصتی هست که میدم و اگر چیز ببینم ازش پا روی دلم میذارم و میرم همه چی داشت باز خوب میشد،اوضاع مالیمون داشت روبراه میشد ،رابطمون داشت عالی میشد،قلقش دستم اومده بود،هوامو خیلی داشت و من داشتم کم کم به ابن باور میرسیدم که خوشبختم،پول و مادیات ذره ای برام مهم نبود تا همین دیروز که وقتی با خاله مشترکمون رفتیم دکتر اون تو ماشین بود ما رفتیم مطب اما وسطش خسته شدم گفتم برم تو ماشین پیش شوهرم تا نوبت خالم بشه وقتی اوموم دیدم چند متر اونطرف تر که تو دید نباشه وایساده و یه حالتی مثل سیگار دستشه وایساده جوری که منو نبینه و نخواد کتمان کنه رفتم جلو و در حین کشیدن نگاهش با نگاهم قفل شد دیگه حرفی برای گفتن نبود،هیچی نگفتم،حتی یه کلمه ولی زانوهام سست شده بود،برای چندمین بار شکستم و نتیجه اعتمادمو دیدم،از دیروز حتی یه کلمه باهاش حرف نزدم و نگاهش نکردم و غذا هم نخوردم چون حالت تهوع عجیبی گرفتم و بیشترین چیزی که رو اعصابمه حتی نیومده توضیح بده و یا حرفی بزنه من حالا موندم تو دو راهی!!! گفتم اگه چیزی ازش ببینم میرم الان نمیدونم برم یا نه؟ اگه نرم حرفم دو تا میشه ،اگه برم میترسم پشیمون بشم و اینکه خانواده هم پشتم نیستن عملا تنهام. واقعا آرزوهام به باد رفته با اینکه عاشقش هستم اما اون چیزی نیست که من به عنوان شوهر تصور میکردم دوست داشتم شوهرم نماز خون باشه و فرهنگی باشه اما حتی اداب معاشرت هم بلد نیس تو جمع همه رو مسخره میکنه،همیشه دیر میکنه،بی نظمه و باز حماقت بعدی این بود چون من مشکل تنبلی تخمدان داشتم از همون ابتدای عروسی جلوگیری نداشتم و البته انگار خواست خدا بوده که تا الان باردار نشدم .و خوشحالم از این بابت حالا شما میشه راهنماییم کنین من واقعا گیج و خسته شدم هر روز یه چیزی ازش رو میشه میترسم فردا ببینم خیانت کرده یا اعتیاد داره البته یادم رفت بگم زمانی که اومد خاستگاری همه تعریفش میداد کل شهرمون که پسر خوب و کاری هست تو رو خدا اگه میشه بگین چیکار کنم ببخشید که خیلی خیلی طولانی شد اما حس کردم اگه نگم ممکنه اشتباه متوجه بشین سپاس فراوان

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

ببخشید من الن 3 روزه پیام متنی دادم هیچکی جوابمو نداده پس چرا نوشتین تا دقایقی منتظر بمانید وقتی روزها میگزره و کسی جواب نمیده

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام من مشاوره متنی رایگان رو میخاستم چون شرایط مشاوره تلفنی یا حتی تصویری رو ندارم باید چیکار کنم؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام خسته نباشید خانم 39ساله ام که چند سال با کسی هستم ودر رابطه جنسی هم هستم وقبلا هم درهفته یکبار با هم بودیم ولی در مورد زندگی کردن باهم صحبت کرده بود ولی من به دلیلی فعلا گفتم به این صورت باهم باشیم وایشون گفته حداقل در هفته یکبار باهم باشیم ولی به خاطر شیوع کرونا وترسی که دارم فعلا عقب انداختم و گفتم یه ذره شرایط بهتر شده ولی گفته من به این صورت اذیت میشم و پیام هم داده بودم جواب کوتاه داده و گفته هر موقع خودت خواستی تونستی بیا و دیگه بهم پیام نداده حالا میخواستم بپرسم آیا من بهش پیام بدم وبپرسم که میخواد با من باشه در رابطه چون از یک طرف گفته هر موقع خواستی بگو از یک طرف هم دیگه سراغی نمیگیره آیا من پیام بدم وواضح ازش بپرسم ممنون میشم زودتر پاسخ بدید

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام خسته نباشید خانم 39ساله ام که چند سال با کسی هستم ودر رابطه جنسی هم هستم وقبلا هم درهفته یکبار با هم بودیم ولی در مورد زندگی کردن باهم صحبت کرده بود ولی من به دلیلی فعلا گفتم به این صورت باهم باشیم وایشون گفته حداقل در هفته یکبار باهم باشیم ولی به خاطر شیوع کرونا وترسی که دارم فعلا عقب انداختم و گفتم یه ذره شرایط بهتر شده ولی گفته من به این صورت اذیت میشم و پیام هم داده بودم جواب کوتاه داده و گفته هر موقع خودت خواستی تونستی بیا و دیگه بهم پیام نداده حالا میخواستم بپرسم آیا من بهش پیام بدم وبپرسم که میخواد با من باشه در رابطه چون از یک طرف گفته هر موقع خواستی بگو از یک طرف هم دیگه سراغی نمیگیره آیا من پیام بدم وواضح ازش بپرسم ممنون میشم زودتر پاسخ بدید

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

وضعیت عصبی و خطرناک همسرم(شوهرم)

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام .مشاوره متنی مبنواستم پیام دادم اما خبری نشد.چقد طول میکشه نوبتم بشه؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقتتون بخیر،،، حقیقتش اینکه من توی زندگیم کلا احساس پوچی میکنم،،افسردگی، اضطراب، ترس، عدم توانایی حتی برقراری یه ارتباط ساده و مکالمه روزمره،، اعتما به نفس پایین خجالتی و کم رو،، ترس از افراد و مکان های نا آشنا،، همه اینا دوساله که شروع شده یععنی از زمانی که کنکور دادم،، رشته تحصیلیم انسانی هست،، توی دبیرستان بهترین دانش آموز مدرسه بودم با بهترین نمرات خیلیا هم گفتن حیف شدی که رفتی رشته انسانی، همیشه عاشق تاریخ و باستان شناسی بودم،، توی کنکور رتبم بد نشد،، 2000در منطقه 1،،از خانوادم بگم یه خانواده ای که میتونم بگم هیچ وقت هیچ جا درکم نکردن،، مادرم جای حمایت کرذن از من یه جورایی مجبور کرد و گفت رشته های قرآنی برو و فقط هم شهر خودم و دولتی یعنی شیراز،،مجبور شدم و علی رغم میلم رشته علوم قرآنی آوردم و مادرم گفت یا همین یا هیچ،، رفتممم، چون چاره ای نداشتم،، به قول معروف با پنبه سر بریدن،، یک ترم گذشت و من هر روز حالم بدتر میشد،، از حضور سر کلاسا حالم بد میشد ناراحت بودم عصبی بودم با هیچ کدوم از همکلاسیام چه دختر چه پسر نتونستم حتی یه ارتباط ساده برقرار کنم چه برسه به دوستانه،، به اجبار جادر پوشیدم چون توی کلاس همه جادری و محجبه بودند،، نمیگم که بی حجاب بودم اما تا اون زمان چادر نپوشیده بودم،،از کلاسا فراری بودم،،، دو ترم گذشت و من هر روز هر لحظه هر ثانیه فکر می کردم به اینکه چرا،، چرا من باید اینطوری بشه سرنوشتم،،،،خانوادم یه خانواده به شدت مستبد هستن که حرف حرف خودشونه هرجیم مذاکره و صحبت کنم باز حرف حرف خودشونه،،، شده حتی نمیتونم یه دوست داشته باشم،،، با همه قطع ارتباط کردم،،، از خودم بدم میاد احساس حقارت میکنم،،شاید باورتون نشه اما من همون چند لحظه ای که گوشیمو دست میگیرم،، مادر پدر.... شروع می کنند غر زدن و من استرس دارم حتی از گرفتن گوشی توی دستم چه برسه بخام تلفنی صحبت کنم،، همش با خودم حرف میزنم خود خوری میکنم،،، پرحاشکر شدم کم حرف شدم،، جرآت خودکشی کردن ندارم فقط هرشب آرزوی مرگ. میکنم،، الان ترم پنجم و واقعا دیگه به اینجام رسیده،، نمیتونم تحمل کنم این درسا و این رشته رو،،، تورو خدااااااا کمکم کنید،، راهنماییم کنید،، من چیکار کنم؟!!!!!

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام.من حقیقت به مدت ۱ ماهی است برای بهبودی مشکلات جنسی ام( ان شاء الله) در حال ارتباط با یک سکس تراپیستم‌ اما یک مشکل دارم که میخوام بیشتر درباره اش اطلاعات کسب کنم. اگر بخوام خیلی خلاصه و ریشه ای بگویم من از زجر کشیدن و درد کشیدن دیگران ( کتک خوردن، خفه شدن، شکنجه شدن و...) لذت جنسی میبرم یعنی به ارگاسم میرسم. اما خودم هیچگاه برای رسیدن به ارضای جنسی این کارا رو انجام نمیدم یعنی به کسی آزار نمیرسانم و کسی را نمیزنم و... در بچگی هم فیلم های خشن و رزمی زیاد دیدم و هر گاه زجر کشیدن کسی را میدیدم لذت میبردم. اما بعد از ارضا شدن واقعا ناراحت میشوم و گریه میکنم. من در بچگی هم پدرم با من کمی خشن برخورد میکرد و کتکم میزد و بر سرم داد میکشید ولی اکنون خداروشکر بهتر شده. به نظر شما (که بسیار برام مهمه) به من بگویید : ۱- سادیسم دارم؟ ۲- اگر سادیسم ندارم به نظر شما مشکل چیست یا چه میتواند باشد ( حتما نظرتان را بگویید متشکرم.)

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سوالم رو فرستادم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام ۷ ماه دخترم رو نامزد کردم الان ما فهمیدیم سیگار میکشه من به پدرش زنگ زدم گفتم چون صداقت نداشته از نظر من موضوع تمام شده است دخترم قبلا هم دیده بوده و گفته از سیگار بدم میاد ولی ایشون نوع سیگار رو عوض کرده باید چکار کنیم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام دخترم رو ۷ ماه نامزد کردم و صیقه محرمیت خوندیم بتازگی ما فهمیدیم دامادمون سیگار میکشه و دخترم هم چند ماه قبل متوجه شده بود و بهش گفته که باید ترک کنی ولی ایشون مدل سیگار رو بدون بو کرده نه ترک من با پدرشون تماس گرفتم و گفتم چون صداقت نداشتید موضوع تموم شده است ولی چون دخترم وابسته شده کمی دو دله و یه بار میگه چون سیگار بدم میاد و ظاهرا چیزای دیگه هم دیده ازش تموم میکنم ولی کمی شل شده چون دیشب دامادم ،زنگ زده و چی گفته باز میگه میخوام با مشاور صحبت کنم چکار باید کرد

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

درنصب واتساپ‌ مشکل دارم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام خسته نباشید من خیلی احساس کوچکی الت میکنم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

عرض سلام و خسته نباشید خدمت مشاور محترم مشکل بنده این است که هر کاری را که انجام میدم با وجود اینکه خیلی تلاش میکنم درست وبدون خطا انجام بشه در انتها میبینم جایی را اشتباه کردم و جلو بقیه شرمنده می شوم و خودم را سرزنش می کنم .با خودم می گویم من که از پس این کارای کوچک بر نمیام چطور میتونم دنبال هدف های بزرگ باشم. باور بفرمایید وسواس فکری گرفتم. هر چیزی را بارها و بارها چک میکنم اما در آخر باز هم یه جای کار می لنگد .لطفا راهنمایی بفرمایید .

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقت بخیر دختری ۲۷ساله هستم در حال حاضر خانوادم به شدت منو تحت فشار قرار دادن از کمبود مالی گرفته تا آزار جسمی و روحی آدمی که اسمش به اصطلاح پدر هستش مدام منو تهدید می‌کنه از خونه من برو بیرون از نظر مالی هیچ گونه تامینی ندارد و من از طریق دادگاه اقدام کردم به نفقه دو سال پیش کمترین مبلغ رو قرار دادن 350تومن واقعا از دست این آقا به سطوح آمده بودم هیچ گونه خرجی در خانه نمیکرد به مدت چند ماه تا من اقدام کردم الان مبلغ ۳۵۰تومن به زور میدن و بمن میگن هیچ حقی نداری از منزل چیزی بخوری مدام منو تحت فشار روحی قرار دادن و همش فحش میدن و با زندگی من دشمنی دارن چند دفعه شماره منو به غریبه ها دادن که از من سواستفاده بشه برام از طریق دوستشون خواستگار دروغین آوردن که با احساسات من بازی بشه واقعا نمیدونم چیکار کنم از مادرم جدا شدن الان منو مدام تهدید میکند که از و کتک می‌زند که من می‌خوام زن بگیرم تو هیچ حقی نداری برو پیش مادرت من هم نمیتونم برم ایشون می‌خوان منو بزور با مادرم بفرستن و خودشون با ایشون زندگی کنن در منزل جدا منتهی منو از هر حقی سلب کنن برا پسرش همه کار می‌کنه و مدام فرق میزارن و بمن میگه تو نه باید در خونه من باشی و چیزی بخوری مدام درصدد توطعه چینی برای زندگی من هستش با فرق گزاشتناش و آزار جسمی دادن و روحی میخواد بمن آسیب شدیدی وارد کنه از اول هم اینطور بودن من هیچ نکته مثبتی ندیدم که بخوام با ایشون خوب باشم خیلی بی تفاوت هستن بجز اینکه همیشه منتظر ناراحتی من بودن که بمن آسیب روحی وارد بشه خواهشاً کمک کنید من همش نگران هستم که این آقا مدام در حال آسیب زدن بمن هستن

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام انگار مشاوره متنی رایگان رو کسی پاسخ گو نیست ؟؟!!

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

من تو رابطم خیلی عمو دوست داریم و اکثرا به دعوا بحث منجر میشه برای برگشت آرامش به رابطه چه کنم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقت بخیر من پزشک عمومی هستم فارغ التحصیل از دانشگاه علوم پزشکی مشهد توی یه خانواده خیلی سنتی و متوسط از لحاظ مالی به دنیا اومدم اما سعی کردم که خودم رو بکشم بالا و خانواده ام هم با آینده نگری هایی که داشتن همراهی کردن منو وقتی ۱۸ سالم بود و دانشگاه قبول شدم نذاشتن تنها برای تحصیل برم مشهد و همراهم اومدن یه خونه و یه ویلا شهر خودمون داشتیم فروختن دو تا ماشین هم داشتیم یکیش رو فروختن کلی هم طلا برای تولدام خریده بودن که پس انداز باشه چون طلا قیمتش میره بالا خب پس اندازه خوبیه اونا رو هم فروختن و وام هم گرفتن یه خونه ویلایی توی بهترین نقطه مشهد خریدیم و کلا از شهرستان به مشهد مهاجرت کردیم واسه زندگی .درس من تموم شد پارسال و برای دانشگاه سیدنی و بورسیه از پارسال  اقدام کردم مقاله و ریز نمرات رو فرستادم و پارسال هم آزمون ورودی تخصص که توی استرالیا میگن کارشناسی ارشد پزشکی هم شرکت کردم و نمره ی ۷۰ رو گرفتم و پذیرش شدم البته لب مرز بود می‌بایست بالای ۶۵ باشه نمره تا قبول شد حتی یک درصد هم امید نداشتم فقط میگفتم حالا میفرستم مدارک رو یا آزمون رو میدم ضرر نداره که ولی من پذیرش شدم پدر و مادرمم مثل همیشه نخواستن منو تنها بذارن و گفتن که همراهت میایم و نمیخوایم تنها باشی دوباره من ایمیل زدم به دانشگاه سیدنی مبنی بر ارسال دعوتنامه برای خانواده ام و اونا هم از طریق اسکایپ باهام مصاحبه کردن و گفتن جوابش میاد به ایمیل تون جوابش اومد که بله شما پذیرش شدید و دعوتنامه هم برای خانواده ارسال میشه هزینه تحصیل لازم نیست پرداخت کنم ولی هزینه زندگی چون با خانواده ام میرم یه مقدار خود دولت استرالیا پرداخت میکنه و همه چی اوکی هست فقط یه مشکل شده سد راهم خب تا چند سال قبل تصمیمی برای مهاجرت نداشتم و یکی از همکلاسی های دانشگاهم هم رشته ای هستیم اومد خواستگاری من اون موقع ۲۳ سالم بود الان ۲۵ سالمه خب خانواده ام مخالف بودن و گفتن که ازدواج توی ۲۳ سالگی زوده و حداقل عمومی رو تموم کنی بعد خب شرایط رو به ایشون گفتم که من تا ۲۵ سالگی حداقل قصد ازدواج ندارم ایشون هم گفتن دو سال نامزد باشیم و اشکالی نداره و من هم به خاطر علاقه ای که بهشون داشتم قبول کردم ولی گفتم نامزدی رسمی اینا نباشه فقط برای شناخت اون موقع هنوز واسه دانشگاه سیدنی اقدامی نکرده بودم ۲۴ سالم که بود یعنی پارسال اقدام کردم و یه درصد هم فکر نمیکردم تماما اوکی بشه خلاصه همه ی اینا که درست شده همه چی شرایط اون طرف اوکی هست حتی گفتن تایید نهایی رو که بکنم از طریق ایمیل عکس از آپارتمانی که دولت استرالیا به من و خانواده ام میدن رو هم از طریق ایمیل میفرستن تا قبل از رفتن به اونجا همه چی رو انتخاب کنم با خانواده ام. ترم کارشناسی ارشد هم از بهار شروع میشه ولی من دو دل هستم به نامزدم گفتم که بیا عروسی کنیم و با هم بریم استرالیا بعد برای خانواده هامون دعوتنامه می‌فرستیم که بیان ولی خب ایشون پدرشون کارخونه داره و نمیتونن کارخونه رو ول کنن خودشون هم که مثل من پزشک عمومی هستن و میگن به هیچ وجه نمی‌خوان از خانواده دور باشن و طاقت دوری هم ندارن من خودمم بعد از تموم شدن درسم با خانواده ام برمیگردم ایران چون صد درصد میخوام تو خود ایران زندگی کنم نامزدم که قبول نکردن و بهم زدیم خیلی بهشون علاقه داشتم ولی پیشرفتمم مهم بود برام از یه طرف ۳ تا ۶ سال تحصیلات کارشناسی ارشد پزشکی یا همون تخصص توی استرالیا طول میکشه و من اگر فوق تخصص هم بخوام بخونم به احتمال زیاد ۳۰ سالگی رو رد می کنم و دیگه از سن ازدواجم میگذره پدر و مادرمم میگن یا ادامه تحصیل تو اروپا یا ازدواج رو انتخاب کن بعد از تموم شدن درست دیگه نمیتونی ازدواج کنی و باید بیخیال ازدواج بشی نمیدونم چیکار کنم تنهایی رو دوست ندارم خودم رو میشناسم خیلی عاطفی ام و واقعا به عشق و محبت جنس مخالف نیاز دارم نیاز جنسی هم دارم مثل هر انسانی و نمیخوام تا آخر عمرم مجرد بمونم هر چقدر هم که موفق باشم و زندگی بی نقصی داشته باشم به جنس مخالفم نیاز دارم از یه طرفی هم چون بر میگردم و تو ایران دیگه سن ازدواج رو تا قبل ۳۰ نهایتا تا ۲۸ میدونن اون موقع قطعا دیگران دید خوبی نسبت بهم ندارن. تنهایی همیشه بزرگترین ترس و فوبیای من بوده حالا آینده ی خودم رو یه زندگی بی نقص ولی زیر سایه سنگین این فوبیا میبینم و میترسم زیاد لطفا راهنماییم کنید که چیکار کنم ممنون میشم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام. من 31 سالم هست یک پسر شش ساله دارم که یک مشکل اخلاقیش به شدت برای ما آزاردهنده شده. برای رسیدن یه خواسته هایی که میدونه از ما نه میشنوه به شدت گریه و جیغ و داد میکنه. با هیچ حرفی اروم نمیشه شاید نیم ساعت مدام درحال جیغ زدن باشه. فرقی نمیکنه کجا باشیم خونه مهمونی خیابون. عموم این رفتارش هم موقعی هیت که از مهمونی میخوایم برگردیم منزل. به شدت سر و صدا میکنه. یعنی درحدی که ممکنه کتک بخوره ولی با وجود اینکه مثلا میزنیمش بازهم ادامه میده. منزل پدر من اگر بذارمش و شب برم دنبالش جواب سلامم رو که نمیده طرف من و پدرش هم نمیاد سر سفره هم پیش ما نمیشینه و... . این کارش به شدت برای ما و اطرافیان مسئله شده. درمورد مسائل دیگه هم مثال بزنم من میخواستم براش پوتین بخرم بردمش مغازه اونجا گیرداد که من کفش میخوام من هم گفتم کفش نمیخرم فقط پوتین و برگشتیم اما از جلوی مغازه حیغ زد خودشو زد زمین گریه کرد داد زد تا نیم ساعت بعدش. حتی من رو هم میخواست بزنه. به نظرتون این رفتار طبیعیه؟ پسرم عموما پسر خوبیه مربی پیش دبستانی ازش راضیه . هرجایی بدون ما خوبه. توی خونه هم میشه گفت پسر خوبیه مگر اینکه یکهو بی دلیل شروع کنه به بهانه گیری الکی و پرخاشگری این رو هم ذکر کنم که یک خواهر 7ماهه هم داره. اما این قشقرق درست کردنش از قبل تولد خواهرش هم بود.

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقت به خیر به کمکتون احتیاج دارم ۳۱ سال سنمه با پسری که فکرمیکردم اختلاف ۲ یا سه سال باهام داره اشناشده حدود ده ماه ویه ماه پیش متوجه شدم ۲۴ سالشه وبه خاطر اینکه بتونه باهام درارتباط باشه این دروغوگفته عاشقمه وقصد ازدواج داره واین وسط هم من وابسته اون شدم وبعد ازاینکه سنشو متوجه شدم رهاش کردم وبا اسرار والتماس دوباره برمگرونده وازلحاظ خصوصیات اخلاقی وعاطفی وعلایق خیلی شباهت داریم لطفا راهنمایی بفرماید خیلی سردرگرم وفکرم ناجورمشغول این موضوعه ممنونم اگر راهنمایی بفرمایید

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام .من یک ساله با اقایی اشنا شدم با هدف ازدواج ایشون یک پیام تو گوشی من دیدن که دچار سو تفاهم شدن و هیچ جوره راضی به برگشت نمیشن.پیام از طرف یکی از دوستان خوانوادگی ما بود و موضوع صحبت راجب پارتنر من بود و هرچی توضیح دادیم رضایت ندادن‌لطفا بگید چیکار کنم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقت بخیر من خیلی زود عصبانی میشم و علت عصبانیتم خانوادم و مخصوصا خواهر کوچیکم هست. خیلی سعی کردم از روش های که توی سایت های مختلف میگن استفاده کنم مثل(تنفس ،ترک کردن اون مکان و هزار حرف دیگر…)ولی من وقتی عصبانی میشم نمیتونم فکر کنم چشمامو می‌بندم دهنم رو باز میکنم هرچی به فکرم میاد میگم.بعد از چند دقیقه هم دوباره پشیمون میشم. به نظرتون راه حلی هست ؟ پدرم هم همینطوری هست ،به نظرتون می‌تونه ارثی باشه؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلامم بنده دختر16ساله هستم مدتي كه خيلي دروغ ميگم وخودمو باحالت هاي مختلف ميبينم كه بام اتفاق نيفتاده ولي واقعا بم اثر ميكنن مةلا خودمو تو وضعيت شكست عشقي ميبينم كه اصلا من عاشق نشدم ولي واقعا نارحت ميشم وغصه ميخورم مثل كسي كه براش اتفاق افتاده وهميشه دروغ ميگم حتا به خودم وبدون دليل نارحت ميشم وخيلي كارها با اينكه ميدونم بد هستن وتصميم ميگيرم تركشون كنم دوباره انجام ميدم زود عصبي ميشم زود رنجم وخيلي چيزهايي دارم كه دوس ندارم ديكران بدونن وخودمو الكي نارحت ميكنم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام خسته نباشید من هشت ماهه با کسی که سه سال تو رابطه بودم کات کردم ماه های اول هیچ خبری ازش نداشتم ولی بازم خیلی حالم بد بود..الان چندین ماهه از طریق اینستاگرام به صورت اتفاقی با کسایی دوست شدم که دوستای اونم هستن و هم من خیلی اونو تو استوریه دوستامون میبینم هم اون منو...و خب هنوز حالم افتضاحه نه میتونم این دوستارو بذارم کنار نه میتونم پیج اینستامو ببندم چون تازه پیجم حسابی رشد کرده و کلی واسش زحمت کشیدم..نمیدونم باید چیکار کنم حسابی گیر کردم...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

با سلام . من دختری ۲۱ ساله هستم حدود یک سال و نیم هست با پسری آشنا شدم ک حدود یک سال و ۸ ماه از من کوچیکتره ما همکلاسی هستیم از هر نظر مردی فوق العاده ست کسی که به شدت اخلاق مداره و برای زندگیش و رشد شخصیتش تلاش کرده و موفقه و همه جوره انسان کاملیه و من به شدت دوسش دارم اون هم ازین موضوع باخبره و بارها به شیوه های درست ثابت کرده ک علاقه دو طرفه ست ما تو همه مراحل چه زندگی شخصی چه تحصیلی پشت هم هستیم و به هم کمک میکنیم و با هم برای زندگی و اینده مون تلاش میکنیم اما من مدتی هست واقعا از ته دل تمایل دارم باهاش ازدواج کنم هیچ کس بهتر از ما برای هم نیست و مدام در این مورو رویا پردازی میکنم و واقعا خواسته قلبیمه ولی اون خبر نداره و اصلا نمیدونم نظرش در این باره چیه . بنظرتون کار من اشتباست ؟ خیلی شرایط مناسبی نداریم از هم دوریم از من کوچیکتره و .... اما خب این ارزوی قلبیمه هر کاری کردم نتونستم بیخیال شم لطفا کمکم کنید چیکار باید بکنم ؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام من دختر مجرد ۲۰ ساله هستم یک ساله با یک پسر هستم که خارج از کشوره و همو حضوری ندیدیم عاشق هم هستیم ولی من بیماری پوستی ژنتیک دارم که اون نمیدونه میخوام بهش بگم ولی نمیدونم چطوری؟یا به اجبار ازش جدا شم میترسم بگم و بره....

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقتتون بخیر خسته نباشید ببخشید یه موضوعی خیلی ذهن منو مشغول کرده لطفاً راهنماییم کنید ممنون میشم…من ۲۷ سالمه دانشجوی کارشناسی ارشد هستم….برای پایان نامم من دوتا استاد راهنما و یدونه استاد مشاور داشتم…از اول کار استاد راهنماهام کلا بیخیال بودن همه کارام رو استاد مشاورم انجام میداد…اولش فکر کردم عادیه ولی بعدش دیدم ایشون واقعا از جون مایه میزارن واسه کار بنده…پروپوزالمو ایشون پیگیری کردن حتی خودشون ویرایشش رو انجام دادن و تو سامانه بارگذاری کردن…کارهای آنالیز پایان نامم رو که همه دانشجوها باید خودشون انجام بدن ولی ایشون همه آنالیزهای منو خودشون تنهایی انجام دادن…پایان نامم رو استاد راهنماهام حتی یه کلمه هم نخوندن ولی ایشون از اول تا آخر خوندن و ایراداتش رو اصلاح کردن…و اینکه بگم ایشون خودشون کارای منو از من پیگیری میکردن خودشون بهم زنگ میزذن یا تو واتساپ پیام میفرستادن که کارا تا کجا پیش رفته…هیچکدوم از استاد راهنماهام اجازه نمی‌دادن که من زود دفاع کنم ولی ایشون اینقدر اینور ‌و اونور رفتن فقط واسه اینکه من زود دفاع کنم و سنوات نخورم و… حتی یبار هم که حضوری رفته بودم پیششون هی زیرکانه بهم نگاه می‌کردن و وقتیم میدیدن من متوجه شدم بهم لبخند میزدن هی از شهرمو خانوادم می‌پرسید و… الآنم که دفاعم تموم شده هی تو واتساپ پیام می‌فرسته که خانم مهندس نیستی و مقالتو چیکار کردی خواستم بگم واقعا پیگیری یه استاد اونم استاد مشاور تااااا این حد طبیعیه؟؟ چون ایشون استاد راهنمای دوم یکی از همکلاسی های دختر بنده هستن ولی من از ایشون پرسیدم ایشون گفتن اصلا تو کارا بهشون کمک نکردن و خبر هم ندارن و اگه واقعا حسی دارن نسبت به من چرا بروز نمیدن

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام من دو ساله تحت درمان قرص هستم زیر نظر روانپزشک تا سال پیش روانشناس هم هفتگی مراجعه میکردم ولی چون دیگه توان مالیشو ندارم فقط روانپزشکمو ادامه میدم ماهانه مشکل افسردگی و اضطراب داشتم که الان پنج ماهه احساس غم افسردگی رو ندارم و اضطرابی که تو خال عادی بدون دلیل داشتم کم شده با صحبت هایی که با روانشناسم طی یک سال داشتم من از کودکی اختلال نقص توجه ADHD داشتم و باعث شده از کودکی تحت فشار دنیای اطرافم که از من انتظار یه فرد با توجه عادی رو داشتن بودم(تا همین سال پیش نمیدونستم ADHDدارم). مادر پدرم از من توی درس انتظار زیادی داشتن که من برای راضی کردنشون بیشتر طول روزمو درس می خوندم با بازده‌ای کم . چون معمولا به راحتی متوجه حرف های معلم نمیشدم سوژه معلم و همکلاسی هام بودم که باعث شد دوران تحصیل با فشار اجتماعی تجربه بکنم نتیجشم اضطراب اجتماعی بود. سال نهم متوسطه خودم متوجه مشکل توجهم شدم و به کمک تمرین هایی که تو اینترنت یاد گرفتم برای تقویت مهارت تمرکزم تونست توی یه مدرسه نمونه دولتی قبول بشم. توی سال نهم من یه اختلاف شدید با دوتا از همکلاسیام داشتم که منو به شدت تو انزوا برد. دبیرستان با مشکلات خانوادگیم شروع شدش، پدرم ورشکسته شد و همیشه خونمون جنگ و دعوا بود معمولا وقتی همه تو خونه خواب بودن من تا دم دمای صبح درس میخواندم‌ یا تو مدرسه تایم های خالی رو درس می خوندم و تو انزوای خودم بودم سال دهم رو با معدل ۱۴ تونستم قبول بشم ولی چون پدرم توان پرداخت شهریه مدرسه رو نداشت مدرسم عوض شد به یه دبیرستان معمولی رفتم محیطش خیلی خشن و بی بندوبار بود دیگه انگیزه ای واسه در خوندن نداشتم و منزوی افسرده بودم. سال یازدهم با چهارتا درس افتاده تو شهریور قبول شدم سال دوازدهم از تابستون شروع شد واسم کنکور باعث شده بود انگیزه دوباره بگیرم واسه درس شدید درس می خوندم تونستم کمک تحصیلی بگیرم برای کمپ تابستونم ولی اواخر تابستون پدرم از مادرم جدا شد پدرم هیچ هزینه ای بابات کلاس و کتاب نمیدا‌د مادرم ازم انتظار داشت ازش مواظبت کنم دربرابر بابام (دلیل طلاق بابام از مادرم دوست شدن پدرم با یه خانم دیگه بود که بعد چندوقت از طلاق پدرمو پیچوندش و پدرم فهمید سرش کلاه رفته) مادرم و پدرم تو یه خونه تو اتاقای جدا زندگی میکردن و همیشه دعوا داشتن پدرم از قبل عصبانی تر و بد رفتار تر شده بود سال دوازدهم سه بار مدرسه عوض کردم تا اینکه از آذر ماه به بعد ترک تحصیل کردم دوسال افسردگی و رو توی خونه بدون انجام هیچ کاری گذروندم فقط فکر کردم. زندگیم شدش جنگ پدر مادرم و سرکوفتشون به من که چرا همچین وضعی دارم  بهمن ۱۳۹۸یه دعوای خیلی خیلی شدید بین پدرم و مادر در گرفت(مادرم با یه مردی در رابطه بودش) من اون شب دست به خودکشی زدم ولی به لطف خدا زنده موندم بعد از خودکشیم خانوادم متوجه افسردگی و حال وخیم روحی من شدن و تن به درمان دادن و از فروردین ۱۳۹۹ شروع به درمان کردم. الان که افسردگیم از نظر خودم برطرف شده و اضطرابم کم شده روانشناسم قرصامو از هفت نوع متفاوت به دوتا سرترالین و هالوپریدول رسونده ولی کمترش نمیکنه میگه که تو هنوز منزوی و تنهایی و باکسی در ارتباط نیستی و عقیده داره که اگه قرصا رو قطع کنه من دوباره حالم بد بشه مشکل من در حال حاضر اینه که نمیدونم بعد این خمه مدت چطوری با مردم در ارتباط باشم هیچوقت دوستی نداشتم و معمولا ارتباطم با بقیه حرفه ای بوده نمیدونم وقتی پیش بقیم باید چیکار کنم درباره جی حرف بزنم چه رفتاری درسته چی غلطه طی تلاش هایی که کردم با بقیه ارتباط بگیرم متوجه شدم که خود مردم هم نمیدونن چی می خوان یا شاید میدونن ولی چون از من خوششون نیومده اینجور رفتار کردن نمیدونم؟ ممنون میشم راهنماییم کنید.

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام.خسته نباشید خانواده ی همسرم خیلی تو زندگیم دخالت میکنن(بخصوص مادر و خواهرش)بطوری که هیچوقت نمیتونه بدون نظر اونا خودش تصمیم بگیره مثلا من به همسرم میگم خونمون رو بفروشیم تا بتونیم یه خونه ی بزرگ تر بگیریم ولی اون قدرت تصمیم گیری نداره و به مامانش زنگ زده و میپرسه بنظرت خونه‌رو بفروشم؟ انگاری اونا باید اجازه رو صادر کنن و خودش نمیتونه تصمیم بگیره مامانش هم میگه نه نفروشش و حالا دیگه منصرف شده تو همه ی مسائل دخالت میکنن و به نظر منم اصلا اهمیت نمیده

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام تروخدااا به من کمک کنید دارم میمرممم بخداا دیگه صبرمم تموم شده هلاک شدم انقدر استرس و اظطراب دارم با یکی توی رابطه هستم خیلی خیلی دوستش دارم اونم من و دوست داره ولی چیکار کنم چدا نشیم؟؟؟؟ چیکار کنم بیاد خواستگاریم تروخدااااااااااا من و راهنمایی کنید

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

من مبتلا به مازوخیسم فیزیولوژیکی هستم و به بردگی سخت برای خانوم ها خیلی علاقه دارم یک خانومی هستن که حدود چهار ماه و نیمه تو کف ایشون هستم ولی قبول نمیکنن و میگن باید درمان بشی ..ولی با تصور بردگی برای ایشون ارضا میشم ..کمکم کنید

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

من مبتلا به مازوخیسم فیزیولوژیکی هستم و به بردگی سخت برای خانوم ها خیلی علاقه دارم یک خانومی هستن که حدود چهار ماه و نیمه تو کف ایشون هستم ولی قبول نمیکنن و میگن باید درمان بشی ..ولی با تصور بردگی برای ایشون ارضا میشم ..کمکم کنید

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام من برای روز جمعه ساعت 6 عصر وقت مشاوره داشتم ولی هیچکس تماسی با من نگرفت هزینه اش را هم قبلا واریز کرده بودم لطفا رسیدگی کنید

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام من امروز از صبح تا شب پیش دوست پسرم بودم رفتیم خونه شب ک من ازش جدا شدم واومدم خونه خودمون اینترنشو خاموش کرد وجواب اس ام اسمم را بزور داد وخیلی سرد بنظرتون با کسیه الان خیلی ناراحتم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

نامزد هستم میخواستم بدونم مالش منی روی واژن دختر باکره که تا حالا هیچ دخولی نداشته احتمال بارداری داره حتی روی سطح پوست واژن ?!

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

نامزد هستم میخواستم بدونم مالش منی روی واژن دختر باکره که تا حالا هیچ دخولی نداشته احتمال بارداری داره حتی روی سطح پوست واژن ?!

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام دریا هستم 16 ساله حدود دوهفته پیش شب ساعت 2:15 دقیقه احساس کردم تختم میلرزه و داره زلزله میاد(من اصلا از زلزله نمیترسم) بهش اهمیتی ندادم و بعد از ثانیه قطع شد و خوابیدم بعد از اون هر چند وقت یه بار این اتفاق واسم میفته این در صورتی هستش که بقیه اصلا این اتفاق رو حس نمیکنن و یه جورایی حس درونی خودمه اینا گذشت تا سه روز قبل که توی خواب بیداری ساعت هم جلوم نبود و باز احساس کردم تختم میلرزه و وقتی خیلی اتفاقی به ساعت نگاه کردم دقیقا ساعت 2:15 بود با اینکه فقط چند ثانیه طول کشید. من خیلی ترسیدم چون وقتی به پنکه سقفی نگاه کردم اصلا تکون نمی‌خورد و این نشون میداد که اینا همش حس منه از اون روز به بعد شبا وقتی ساعت از 1 میگذره دلشوره و استرس میگیرم و خیلی سریع سعی میکنم بخوابم اما دیشب اینقدر دلشوره و استرسم زیاد بود با اینکه ساعت 2:15 هم نشده بود حس میکردم تختم میلرزه و دلشورم خیلی زیاد بود حتی وقتی ساعت 2:15 شد تختم نلرزید اما بازم دلشوره رو داشتم. ولی وقتایی که از تختم میومدم بیرون و میرفتم اب بخورم این دلشوره به طرز عجیبی خیلی کم میشد و از بین میرفت ولی تا برمیگشتم به تخت بازم همین اتفاق واسم میفتاد و به خاطر همینم تا نزدیکای ساعت 4 بیدار بودم و آخرشم یادم نیست چطوری خوابم برد اما الان خیلی خیلی میترسم و وقتی روی تختم دراز میکشم با اینکه سعی میکنم حواسمو پرت کنم به یه چیز دیگه ای فکر کنم بازم اون دلشوره ولم نمیکنه میشه لطفا کمکم کنین خیلی استرس گرفتم و میترسم که این اتفاق ادامه دار بشه

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام دختری ۲۴ ساله هستم. چند وقت پیش داستان یک ترنس رو خوندم نمیدونم چرا تصمیم گرفتم برم نشونه های ترنس بودن رو بخونم که ببینم من در بچگی چجوری بودم. نشانه هارو که خوندم دیدم نه من تو بچگی این نشونه هارو نداشتم مثلا اگه ترنس دوست داره به اسم جنس دیگه صداش بزنن من اینجوری نبودم و موارد دیگه. _کلا از بچگی هم لباس عروس مامانمو میپوشیدم بازی میکردم. هر چند وقت یکبار میگفتم منو به اسم جدید مثلا هستی، مهشید صدام بزنین. هنوز هم وقتی اسم عروسی یا هر مجلس دیگه ای میاد با توجه به سنم سریع میرم مدل لباس مجلسی و مدل مو اینا میبینم.  هی فکر میکنم خب من برای فلان جا چی بپوشم؟ چجوری ست کنم؟ ولی زیاد از جواهرات خوشم نمیاد یا از دامن و لاک بدم میاد ولی فکر نکنم چیز مهمی باشه.( البته بچه که بودم از معذرت میخوام سوتین بدم میومد حالا نمیدونم از خجالت بود یا چی ولی بعد یه مدت اوکی شدم) چون برادر هم داشتم بعضی وقتا فوتبال هم بازی میکردیم_با دختر همسایه هم میرفتیم خاله بازی. معذرت میخوام ولی در ذهنم هم فکر های عاشقانه که میاد خودم هستم با پارتنر مرد_ قضیه چیه چرا اینجوری شدم و همش دارم بررسی میکنم؟ ممنونم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام چگونه نیاز جنسی خود را سرکوب کنیم با اینکه عوامل تحریکی در کار نباشدتا بتوانیم به عبادت خدا بپردازیم؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

avataravataravatar مشاوران 724 مشاوره نوشتاري رایگان سلام پدرم فلج شده و چن وقته که فقط خونم ماشینی داریم که با وجود اینکه خودم بلدم رانندگی خانوادم چون دخترم میگن نه تو حق نداری باید دست دامادمون باشه هر حرفی میزنم پدرم هرکی میاد به همه میگه باوجود اینکه خداشاهده هیچ کوتاهی نکردم درحقش از صب مهمان داری میکنم و ظرف میشورم تاشب خیلی تنهام خیلی حالم بده و افسردگی کردم نمیدونم باید چی کار کنم تورخدا با عرض پوزش ، لطفا کمی صبر کنید ، تا دقایق دیگر پاسخگو خواهیم بود. در صورت نیاز به ثبت نوبت مشاوره عدد 7 را به 10007724 ارسال فرمایید. لحظاتی پیش بله ممنونم لحظاتی پیش پیامی بنویسید... 21:07

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

avataravataravatar مشاوران 724 مشاوره نوشتاري رایگان سلام پدرم به دلیل سرطان کاملا فلج شده چن وقته که فقط خونم ماشینی داریم که با وجود اینکه خودم بلدم رانندگی خانوادم میگن نه تو حق نداری باید دست دامادمون باشه هر حرفی میزنم پدرم هرکی میاد به همه میگه باوجود اینکه خداشاهده هیچ کوتاهی نکردم درحقش از صب مهمان داری میکنم و ظرف میشورم تاشب خیلی تنهام خیلی حالم بده حس میکنم هیچکس منو دوس نداره توی خونه نمیدونم باید چی کار کنم تورخدا کمکم کنین

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام بعد از انجام جلسات مشاوره نتیجه وجواب نامه را چگونه واز کجا دریافت کنیم

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

تو طول زندگیم تو همه رابطه هام شکست خوردم و همیشه کسی بودم ک ترک میشد یه نفر اومد تو زندگیم و با قصد ازدواج هم بود ولی سه بار از طرفش ترک شدم تو ۶ ماه و هربار به یه دلیلی باز برگشتم و هربار هم ک ترکم میکرد بدون حرفی میرفت و من دلیل ترک شدنمم نمیدونستم اخرین بار رفت طبق معمول بدون هیچ حرفی و دو روز بعد خبر نامزدیش اومد دیگ امیدی به زندگی ندارم دیگ میخوام تموم کنم...

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام ب عنوان روانشناس به چه صورت میشه همکاری کرد

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام من بیست سالم و همسرم بیست و پنج سالشونه حدود پنج ماه میشه که عقد هستیم مشکلم اینه که بیش از حد از نظر احساسی به همسرم وابسته هستم یعنی یه ناراحتی ازش ببینم تا صبح کابوس میبینم اگه بهم بی محلی کنه کل دنیا هم بیان حالم خوش نیست اگه یه روز درگیر مشغله های کاریش باشه و کمتر برام وقت بذاره بدون اغراق میگم واقعا نفس کشیدن هم برام سخت میشه دیگه دست و دلم به هیچ کاری نمیره خسته و کلافه و بی حوصله میشم و حتی با خودش هم سر جنگ میذارم به شدت حال روحیم بستگی به اون داره واقعا کلافم از خودم احساس بدی دارم به خودم باید چیکار کنم که این وابستگیه کمتر بشه ؟ هر دو داریم اذیت میشیم واقعا تا خودش نیاد و بهم محبت نکنه حال روحیم اصلا خوب نمیشه یعنی هیچ کاری نمیتونم بکنم کلافه شدم دیگه

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام وقت بخیر چطور میتونم با پشتیبانی ارتباط بگیرم؟

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

سلام خسته نباشین .پدرومادری دارم که هردو ۶۰سالشونه .مادرم چشمش سکته کرده پدرم هم دیابت داره مریض .یه خواهر دارم چندساله پدرومادرم اذیت می‌کنه وسایل خونرو میشکونه .۳۱سالشع ن میتونیم بندازیمشش بیرون ن میتونیم کاری کنیم هرچندزوز یبار میاد دعوا با صدا بلند آبرومون تو در وهمسایه برده بابام هرچی میخواد براش فراهم می‌کنه سرکارم نمیره .ی خواهر دیگم دارم اونم طلاق گرفته هرروز میگ برام پول واریز کنید پدرم بیکار خرج پنج نفر میده ن میتونیم بگیم برن چون ن خونه دارن ن درآمد ن ازدواج میکنن ن پدرم می‌تونه واسه هر کدوم خونه بخره خرجشونم بده ما باید چکار کنیم به کجا باید مراجعه کنیم مشکلمون حل کنند

در صف بررسی توسط مشاوران متخصص ...

مشاوره متنی رایگان